لنین و میرزا کوچک خان جنگلی
ولادیمیر ایلیچ اولیانوف مشهور به لنین در 22 آوریل 1870 در شهر کوچک سیمبیرسک واقع در حاشیه ولگا به دنیا آمد. او پسر دوم خانوادهای با سه پسر و سه دختر بود. دوران کودکی را در شهرهای سیمبیرسک، کازان و سامارا سپری کرد.
پژوهشگر: اکبر مشعوف
ولادیمیر ایلیچ اولیانوف مشهور به لنین در 22 آوریل 1870 در شهر کوچک سیمبیرسک واقع در حاشیه ولگا به دنیا آمد. او پسر دوم خانوادهای با سه پسر و سه دختر بود. دوران کودکی را در شهرهای سیمبیرسک، کازان و سامارا سپری کرد. پدرش ایلیا-اولیانوف ناظم مدرسه ابتدایی شهر بود. در سال 1887 برادرش الکساندر را به اتهام دخالت در سوء قصد به جان تزار الکساندر سوم به دار آویختند. در سال 1888 که تقریباٌ در همان زمان به نام لنین معروف شد، با اندیشههای مارکس و انگلس مبنی بر این که متلاشی شدن کاپیتالیسم در دنیای پیشرفته و صنعتی اجتنابناپذیر خواهد بود آشنا شد. در سال1891 از دانشکده حقوق سنپترزبورگ فارغالتحصیل شد.
لنین دریافته بود که برای دستیابی به انقلابی عظیم به کمک انقلابیون حرفهای نیاز دارد برای همین به سویس رفت تا با جورجی پلخانوف تبعید شده، ملاقات نماید. سپس به دیدار دیگر طرفداران اصلاحات سیاسی که در پاریس و برلین اقامت داشتند، شتافت. در سال 1896 موقع بازگشت به روسیه دستگیر و به سیبری تبعید شد. در دوران تبعید با دختری به نام «نادژدا-کرپسکایا » ((nadezhda krupskaya ازدواج کرد که حاصل آن فرزندی در برنداشت. لنین پس از آزادی در سال 1900، روسیه را ترک کرد و در سال 1902 در زوریخ روزنامه جرقه را انتشار داد. در جریان انقلاب 1905به روسیه بازگشت ولی پس از شکست نهضت به فنلاند گریخت.
در سالهای تبعید به سازماندهی حزب خویش پرداخت و نظریات خود را از طریق مقالاتش در روزنامه جرقه انعکاس میداد. 1
لنین پس از پیروزی انقلاب روسیه در 16 دسامبر1917 (25 آذر 1296) اعلامیهای خطاب به مسلمانان روسیه و مشرق زمین منتشر کرد «... ما اعلام میکنیم که عهدنامه سری راجع به تقسیم ایران محو و پاره گردید و همین که عملیات جنگی خاتمه یافت قشون روس از ایران خارج میشود و حق تعیین مقدرات ایران به دست ایرانیان تامین خواهد گردید».
بحثهایی که پس از انتشار پیام لنین درگرفت و ادامه رفتار نامناسب سربازان روس در ایران باعث شد مدتی بعد تروتسکی کمیسر امور خارجی دولت بلشویکی در نامهای به شارژدافر ایران در سنپترزبورگ بار دیگر بر مواضع لنین تاکید کند «... موافق نصصریح اصول سیاست بینالمللی که در کنگره ثانی کمیسرهای ممالک روسیه در 26 اکتبر 1917 مقرر شده است شورای کمیسرهای ملت روس اعلام میدارند که معاهده فوقالذکر نظر به اینکه بر علیه آزادی و استقلال ملت ایران بین روس و انگلیس بسته شده به کلی ملغی و تمام معاهدات سابق و لاحق آن نیز که هر جا حیات ملت، آزادی و استقلال ایران را محدود نماید از درجه اعتبار ساقط خواهد بود... » صمیمانه امیدوارم موقع آن نزدیک شده باشد که ملل دنیا حکومتهای خود را به جلوگیری از تجاوزات نسبت به ملت ایران وادار و موانع توسعه قوی و ترقی آزادانه مملکت مزبور را مرتفع نمایند به هر حال شورای کمیسرهای ملت روس فقط روابطی را با ایران معتبر میداند که مبنی بر تعهداتی به رضایت طرفین و احترامات بین دو دولت باشد». 2 انقلاب روسیه، اعلامیه لنین و نامه تروتسکی، در ایران مورد استقبال فراوان قرار گرفت به طوری که محمدتقی بهار آن را «معجزه سیاسی» نامید. در این دوران، شوروی جدید برای استقلالطلبان ایرانی یک همپیمان و دوست وانمود میشد. برای همین وقتی ناوگان ارتش سرخ در 18 مه 1920 (28 اردیبهشت 1299) به بهانۀ تعقیب روسهای ضد انقلاب وارد انزلی شد و شهر را تصرف کرد هر چند میرزا و یارانش در همکاری با ارتش سرخ تردید داشتند ولی امیدوار بودند بتوانند از شرایط جدید برای مبارزه با انگلستان استفاده کنند. میرزا به دعوت فرمانده ارتش سرخ شوروی وارد انزلی شد و پس از چند دوره مذاکره سیاسی، به توافقنامه نه مادّهای دست یافتند.
1. عدم اجرای اصول کمونیزم از حیث مصادرۀ اموال و الغای مالکیت و ممنوع بودن تبلیغات در گیلان 2. تأسیس حکومت جمهوری انقلابی موقت 3. تأسیس مجلس مبعوثان پس از ورود به تهران، و ایجاد هر نوع حکومتی که نمایندگان ملت بپذیرد. 4. سپردن مقدرات انقلاب به دست این حکومت و عدم مداخله شورویها در ایران 5. عدم ورود هیچ قشونی از شوروی به ایران بدون اجازه و تصویب حکومت انقلابی گیلان زاید بر قوای موجود 6. قبول مخارج این قشون توسط جمهوری گیلان 7. تسلیم هر مقدار مهمات و اسلحه که از شوروی خواسته شود، در مقابل پرداخت قیمت 8. تحویل کالاهای بازرگانان ایران که در بادکوبه ضبط شده، به حکومت جمهوری گیلان 9. واگذاری کلیه موسسات تجارتی روسیه در ایران به حکومت جمهوری گیلان.
میرزا با ائتلاف ارتش سرخ، دست به تشکیل «شورای انقلاب» زد. اعضای این شورا عبارت بودند از: میرزا کوچک خان، کاژانف فرمانده قوای شوروی در ایران، کامران آقایف عضو حزب عدالت باکو، احسانالله خان دوستدار، گائوک آلمانی با نام هوشنگ، میرصالح مظفرزاده، حسن آلیانی معینالرعایا و کارگاتیلی با نام ایرانی شاپور.
شورای انقلاب این بار در تلگرافی به سفارتخانههای خارجی، انحلال سلطنت و تشکیل جمهوری موقت را اعلام نمود و در سطح گیلان دست به اصلاحات اساسی زد و حاکمان محلی و روسای ادارات را انتخاب نمود. اما این پیروزیها دیری نپایید و کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران، میرزا را به سبب مخالفتش با اشاعه مرام کمونیستی، از سمتهایش از دولت انقلابی عزل کردند. میرزا به عنوان اعتراض در 18 تیر 1299 رشت را به قصد فومن ترک کرد.
همزمان با خروج میرزا، چند تن از فرماندهان نظامی شوروی نیز، که جانبدار نهضت و همکار با میرزا بودند، به مسکو فراخوانده شدند. میرزا امیدوار بود که دولت شوروی از اقدامات نمایندگان خود جلوگیری خواهد کرد. و به همین امید نامهای به لنین رهبر انقلاب روسیه نوشت.
هنگامی که قشون فاتح کارگران و دهاقین روسیه، دشمنانشان را شکست داده، مظفرانه به قلب لهستان پیش میروند و نیروی سرمایهداری انگلیس در برابر دستجات متحد ایران و روس عقب مینشیند بسیار متأسفم که از کار کنارهگیری کرده، مطلبی را متذکر میشوم که ملالآور است، لیکن از ذکرش خوداری نمیتوان نمود، چرا که همه در ایران واقع شدهاند: پیش از ورود ارتش سرخ به انزلی، من و همکارانم در جنگلهای گیلان به ضد مظالم انگلیس و دولت سرمایهداری ایران میجنگیدیم و تنها قدرت واقعی و ذیصلاح ما بودیم که توانستیم مافوق تصور، به نام آزادی ایران، پرچم سرخ را برافرازیم و به تمام جهان آرزوی آزاد شدنمان را از قیود سرمایهداری اعلان کنیم.... پروپاکاندهای اشتراکی [= تبلیغات کمونیستی] در ایران، عملاً تاثیرات سوء میبخشد، زیرا پروپاگاندچیها از شناسایی تمایلات ملت ایران عاجزند. من به نمایندگان شما در موقعش گفتم که ملت ایران حاضر نیست، برنامه و روش بالشویزم را قبول کند، زیرا این کار عملی نیست و ملت را به طرف دشمن سوق میدهد. نمایندگان شما با من هم عقیده شده، از سیاست من پیروی کردند، زیرا تشخیص دادند که فقط با اتخاذ این سیاست است که میتواند ما را به وصول به مقاصدمان در شرق کامیاب سازد و نیز با تعقیب همین سیاست که تسلط انگلستان از شرق، دور و نفوذ شاه محو میشود.
قراردادمان با نمایندگان روسیه این بود که مسلک اشتراکی بین اهالی پروپاکاند نشود، ولی رفیق «ابوکف» که خود را گاهی نماینده روسیه و زمانی نماینده «کمیته عدالت» معرفی میکند، با چند تن از اشتراکیون ایرانی که از روسیه آمدهاند و از اخلاق و عادات ملت ایران بی اطلاعند، به وسیله میتینگ و نشر اعلامیه در کارهای داخلی حکومت مداخله و آن را از اعتبار ساقط و زیر پایش را خالی میکنند و بدین طریق عملاً قوای نظامی انگلیس را تقویت مینمایند. حتی من و رفقایم را آلت دست سرمایهداران معرفی و کار انقلاب را به تخریب کشاندهاند. از تمام نقاط ایران علیه تبلیغات اشتراکی اعتراض شده و اظهار داشتهاند که هیچگونه مساعدتی به انقلاب نخواهند نمود. مخصوصاٌ اهالی گیلان که تا چندی پیش حاضر بودند، خود را به آب و آتش بزنند از عملیات اشخاص مزبور اظهار تنفر نموده و حتی حاضر شدهاند به ضد انقلاب اقدام کنند من میدانم که در تمام ممالک آزاد، برنامه هر فرقه سیاسی، آزادانه نشر و تبلیغ میشود؛ ولی برنامهای که در ایران پروپاکاند میکنند، علیرغم تمایلات مردم است و تنها تاثیرش جلوگیری از پیشرفت انقلاب و تقویت شدن افکار ضد انقلابی است... مداخلات نامشروع درکارهای داخلی سبب شده که انقلابیون ایرانی از خود سلب مسئولیت کنند و صریحاٌ اعلام دارند که کارکردن با این وضع به هیچوجه امکان ندارد... ما معتقدیم که قدم اول را برای آزادی ایران برداشتهایم، لیکن خطر، از جانب دیگر به ما روی آورده است؛ یعنی اگر از مداخله خارجی در امور داخلی جلوگیری نشود، معنیاش این است که هیچوقت به مقصود نخواهیم رسید؛ زیرا به جای مداخله یک دولت خارجی که تاکنون وجود داشت، مداخله دولت خارجی دیگر شروع شده است. ما میتوانیم، افتخارات انقلابی خود را که طی 14 سال، کوشش و فداکاری به دست آوردهایم، یکباره محو کنیم و به حقوق ملت ایران خیانت ورزیم. من اکنون رشت را ترک کرده، به پناهگاه سابقم «جنگل» رفتهام و در آنجا به انتظار جواب موافق نسبت به نظریات خود خواهم نشست... بالاخره دقت شما را در یک مسئله دیگر جلب و میگویم که ملت ایران از مأمورین دولت، تعدیات فراوان دیده و از آنها بیزارند؛ ممکن است تسلط شاه محو شود، ولی غیر ممکن است بتوان احساسات ایرانی را خفه کرد. تاریخ نشان میدهد که چند بار سیاست دول بیگانه در کشورمان نفوذ کرد، اما همین که خواستند احساسات ملی و آزادمنشی ایرانی را منکوب کنند، مساعیشان عقیم ماند. اکنون که ملت ایران به خوبی لذت آزادی را درک کرده؛ دور ساختنش از این نعمت غیر قابل تصور است. من به وسیله این نامه، روسای ملت آزاد روسیه را مخاطب قرارداده، از آنها میخواهم که به آثار مظالم و تعدیات دولت جبار تزاری که هر وقت به نحوی به وسیله عمالش جلوهگر شده، خط بطلان بکشند و قراردادهای منحوسه را لغو و لغوشان را یکباره اعلام نمایند. من و رفقایم اطمینان کامل داریم که ملت آزاد روسیه، آزادی خویش را به نحو شایسته حفظ خواهند کرد و به تمام ملتهای خواهان آزدای، کمک لازم خواهد نمود تا به ضد دشمن مشترکشان قیام کنند و انتظار آن را داریم که افراد ناسالمی را که، با تاکتیکهای ناصواب از آزادی ملت ایران جلوگیری میکنند، از صحنه انقلاب دور سازند. من تا رسیدن جواب مساعد به این نامه، به رشت برنخواهم گشت و به منظور حفظ ارتباط حتمی و لازم، دو تن از رفقا میر صالح مظفرزاده و هوشنگ را خدمت شما فرستادم. 3
میرزا دو نامه نیز به مدیوانی نوشت و در آنها خشم خود را نسبت به شیوه برخورد کمونیستها با جنبش جنگل ابراز داشت. «... اگر این اقدامات شما دوام پیدا کند، ناچاریم به هر وسیله باشد به تمام احرار و سوسیالیستهای دنیا حالی کنیم که وعدههای شما همهاش پوچ و عاری از صحت و صداقتند. به نام سوسیالیزم، اعمالی را مرتکب شدهاید که لایق قشون مستبد نیکلا و قشون سرمایهداری انگلیس است...» اما میرزا، پاسخی از لنین و دیگر رهبران شوروی دریافت نکرد.
پس از کودتای سوم اسفند 1299، منافع شوروی و انگلیس ایجاب میکرد که دو کشور به پای میز مذاکرات سیاسی بروند و به درگیریهای خود در ایران خاتمه بدهند. روسیه نه تنها حمایت خویش از جنگلیان را به نفع مذاکرات و توافق با دولت مرکزی در ایران به فراموشی سپرد که راه اضمحلال جنبش جنگل را نیز از مسیر مذاکره و به راه آوردن گشود. روتشتاین سفیر بلشویکهای روسی، پیامی به جانب میرزا فرستاد و اعلام کرد که «ما یعنی دولت شوروی در این موقع، نه تنها عملیات انقلابی را بیفایده، بلکه مضر میدانیم، این است که سیاستمان را تغییر داده و طریق دیگری اتخاذ کردهایم. بنا به مفاد قرارداد فوریه 1921 (اسفند 1299) ما مجبوریم دولت ایران را از وجود انقلابیون و عملیات آنها راحت کنیم .... ما مکلف شدهایم که در مقابل دولت از قوای انقلابی ایران حمایت کنیم.»
لنین در سال 1922 بر اثر چندین سکته مغری فلج گردید و قدرت تکلم خود را از دست داد. او در سال 1924 در سن 53 سالگی در شهر گورکی چشم از جهان فروبست.
لنین دریافته بود که برای دستیابی به انقلابی عظیم به کمک انقلابیون حرفهای نیاز دارد برای همین به سویس رفت تا با جورجی پلخانوف تبعید شده، ملاقات نماید. سپس به دیدار دیگر طرفداران اصلاحات سیاسی که در پاریس و برلین اقامت داشتند، شتافت. در سال 1896 موقع بازگشت به روسیه دستگیر و به سیبری تبعید شد. در دوران تبعید با دختری به نام «نادژدا-کرپسکایا » ((nadezhda krupskaya ازدواج کرد که حاصل آن فرزندی در برنداشت. لنین پس از آزادی در سال 1900، روسیه را ترک کرد و در سال 1902 در زوریخ روزنامه جرقه را انتشار داد. در جریان انقلاب 1905به روسیه بازگشت ولی پس از شکست نهضت به فنلاند گریخت.
در سالهای تبعید به سازماندهی حزب خویش پرداخت و نظریات خود را از طریق مقالاتش در روزنامه جرقه انعکاس میداد. 1
لنین پس از پیروزی انقلاب روسیه در 16 دسامبر1917 (25 آذر 1296) اعلامیهای خطاب به مسلمانان روسیه و مشرق زمین منتشر کرد «... ما اعلام میکنیم که عهدنامه سری راجع به تقسیم ایران محو و پاره گردید و همین که عملیات جنگی خاتمه یافت قشون روس از ایران خارج میشود و حق تعیین مقدرات ایران به دست ایرانیان تامین خواهد گردید».
بحثهایی که پس از انتشار پیام لنین درگرفت و ادامه رفتار نامناسب سربازان روس در ایران باعث شد مدتی بعد تروتسکی کمیسر امور خارجی دولت بلشویکی در نامهای به شارژدافر ایران در سنپترزبورگ بار دیگر بر مواضع لنین تاکید کند «... موافق نصصریح اصول سیاست بینالمللی که در کنگره ثانی کمیسرهای ممالک روسیه در 26 اکتبر 1917 مقرر شده است شورای کمیسرهای ملت روس اعلام میدارند که معاهده فوقالذکر نظر به اینکه بر علیه آزادی و استقلال ملت ایران بین روس و انگلیس بسته شده به کلی ملغی و تمام معاهدات سابق و لاحق آن نیز که هر جا حیات ملت، آزادی و استقلال ایران را محدود نماید از درجه اعتبار ساقط خواهد بود... » صمیمانه امیدوارم موقع آن نزدیک شده باشد که ملل دنیا حکومتهای خود را به جلوگیری از تجاوزات نسبت به ملت ایران وادار و موانع توسعه قوی و ترقی آزادانه مملکت مزبور را مرتفع نمایند به هر حال شورای کمیسرهای ملت روس فقط روابطی را با ایران معتبر میداند که مبنی بر تعهداتی به رضایت طرفین و احترامات بین دو دولت باشد». 2 انقلاب روسیه، اعلامیه لنین و نامه تروتسکی، در ایران مورد استقبال فراوان قرار گرفت به طوری که محمدتقی بهار آن را «معجزه سیاسی» نامید. در این دوران، شوروی جدید برای استقلالطلبان ایرانی یک همپیمان و دوست وانمود میشد. برای همین وقتی ناوگان ارتش سرخ در 18 مه 1920 (28 اردیبهشت 1299) به بهانۀ تعقیب روسهای ضد انقلاب وارد انزلی شد و شهر را تصرف کرد هر چند میرزا و یارانش در همکاری با ارتش سرخ تردید داشتند ولی امیدوار بودند بتوانند از شرایط جدید برای مبارزه با انگلستان استفاده کنند. میرزا به دعوت فرمانده ارتش سرخ شوروی وارد انزلی شد و پس از چند دوره مذاکره سیاسی، به توافقنامه نه مادّهای دست یافتند.
1. عدم اجرای اصول کمونیزم از حیث مصادرۀ اموال و الغای مالکیت و ممنوع بودن تبلیغات در گیلان 2. تأسیس حکومت جمهوری انقلابی موقت 3. تأسیس مجلس مبعوثان پس از ورود به تهران، و ایجاد هر نوع حکومتی که نمایندگان ملت بپذیرد. 4. سپردن مقدرات انقلاب به دست این حکومت و عدم مداخله شورویها در ایران 5. عدم ورود هیچ قشونی از شوروی به ایران بدون اجازه و تصویب حکومت انقلابی گیلان زاید بر قوای موجود 6. قبول مخارج این قشون توسط جمهوری گیلان 7. تسلیم هر مقدار مهمات و اسلحه که از شوروی خواسته شود، در مقابل پرداخت قیمت 8. تحویل کالاهای بازرگانان ایران که در بادکوبه ضبط شده، به حکومت جمهوری گیلان 9. واگذاری کلیه موسسات تجارتی روسیه در ایران به حکومت جمهوری گیلان.
میرزا با ائتلاف ارتش سرخ، دست به تشکیل «شورای انقلاب» زد. اعضای این شورا عبارت بودند از: میرزا کوچک خان، کاژانف فرمانده قوای شوروی در ایران، کامران آقایف عضو حزب عدالت باکو، احسانالله خان دوستدار، گائوک آلمانی با نام هوشنگ، میرصالح مظفرزاده، حسن آلیانی معینالرعایا و کارگاتیلی با نام ایرانی شاپور.
شورای انقلاب این بار در تلگرافی به سفارتخانههای خارجی، انحلال سلطنت و تشکیل جمهوری موقت را اعلام نمود و در سطح گیلان دست به اصلاحات اساسی زد و حاکمان محلی و روسای ادارات را انتخاب نمود. اما این پیروزیها دیری نپایید و کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران، میرزا را به سبب مخالفتش با اشاعه مرام کمونیستی، از سمتهایش از دولت انقلابی عزل کردند. میرزا به عنوان اعتراض در 18 تیر 1299 رشت را به قصد فومن ترک کرد.
همزمان با خروج میرزا، چند تن از فرماندهان نظامی شوروی نیز، که جانبدار نهضت و همکار با میرزا بودند، به مسکو فراخوانده شدند. میرزا امیدوار بود که دولت شوروی از اقدامات نمایندگان خود جلوگیری خواهد کرد. و به همین امید نامهای به لنین رهبر انقلاب روسیه نوشت.
هنگامی که قشون فاتح کارگران و دهاقین روسیه، دشمنانشان را شکست داده، مظفرانه به قلب لهستان پیش میروند و نیروی سرمایهداری انگلیس در برابر دستجات متحد ایران و روس عقب مینشیند بسیار متأسفم که از کار کنارهگیری کرده، مطلبی را متذکر میشوم که ملالآور است، لیکن از ذکرش خوداری نمیتوان نمود، چرا که همه در ایران واقع شدهاند: پیش از ورود ارتش سرخ به انزلی، من و همکارانم در جنگلهای گیلان به ضد مظالم انگلیس و دولت سرمایهداری ایران میجنگیدیم و تنها قدرت واقعی و ذیصلاح ما بودیم که توانستیم مافوق تصور، به نام آزادی ایران، پرچم سرخ را برافرازیم و به تمام جهان آرزوی آزاد شدنمان را از قیود سرمایهداری اعلان کنیم.... پروپاکاندهای اشتراکی [= تبلیغات کمونیستی] در ایران، عملاً تاثیرات سوء میبخشد، زیرا پروپاگاندچیها از شناسایی تمایلات ملت ایران عاجزند. من به نمایندگان شما در موقعش گفتم که ملت ایران حاضر نیست، برنامه و روش بالشویزم را قبول کند، زیرا این کار عملی نیست و ملت را به طرف دشمن سوق میدهد. نمایندگان شما با من هم عقیده شده، از سیاست من پیروی کردند، زیرا تشخیص دادند که فقط با اتخاذ این سیاست است که میتواند ما را به وصول به مقاصدمان در شرق کامیاب سازد و نیز با تعقیب همین سیاست که تسلط انگلستان از شرق، دور و نفوذ شاه محو میشود.
قراردادمان با نمایندگان روسیه این بود که مسلک اشتراکی بین اهالی پروپاکاند نشود، ولی رفیق «ابوکف» که خود را گاهی نماینده روسیه و زمانی نماینده «کمیته عدالت» معرفی میکند، با چند تن از اشتراکیون ایرانی که از روسیه آمدهاند و از اخلاق و عادات ملت ایران بی اطلاعند، به وسیله میتینگ و نشر اعلامیه در کارهای داخلی حکومت مداخله و آن را از اعتبار ساقط و زیر پایش را خالی میکنند و بدین طریق عملاً قوای نظامی انگلیس را تقویت مینمایند. حتی من و رفقایم را آلت دست سرمایهداران معرفی و کار انقلاب را به تخریب کشاندهاند. از تمام نقاط ایران علیه تبلیغات اشتراکی اعتراض شده و اظهار داشتهاند که هیچگونه مساعدتی به انقلاب نخواهند نمود. مخصوصاٌ اهالی گیلان که تا چندی پیش حاضر بودند، خود را به آب و آتش بزنند از عملیات اشخاص مزبور اظهار تنفر نموده و حتی حاضر شدهاند به ضد انقلاب اقدام کنند من میدانم که در تمام ممالک آزاد، برنامه هر فرقه سیاسی، آزادانه نشر و تبلیغ میشود؛ ولی برنامهای که در ایران پروپاکاند میکنند، علیرغم تمایلات مردم است و تنها تاثیرش جلوگیری از پیشرفت انقلاب و تقویت شدن افکار ضد انقلابی است... مداخلات نامشروع درکارهای داخلی سبب شده که انقلابیون ایرانی از خود سلب مسئولیت کنند و صریحاٌ اعلام دارند که کارکردن با این وضع به هیچوجه امکان ندارد... ما معتقدیم که قدم اول را برای آزادی ایران برداشتهایم، لیکن خطر، از جانب دیگر به ما روی آورده است؛ یعنی اگر از مداخله خارجی در امور داخلی جلوگیری نشود، معنیاش این است که هیچوقت به مقصود نخواهیم رسید؛ زیرا به جای مداخله یک دولت خارجی که تاکنون وجود داشت، مداخله دولت خارجی دیگر شروع شده است. ما میتوانیم، افتخارات انقلابی خود را که طی 14 سال، کوشش و فداکاری به دست آوردهایم، یکباره محو کنیم و به حقوق ملت ایران خیانت ورزیم. من اکنون رشت را ترک کرده، به پناهگاه سابقم «جنگل» رفتهام و در آنجا به انتظار جواب موافق نسبت به نظریات خود خواهم نشست... بالاخره دقت شما را در یک مسئله دیگر جلب و میگویم که ملت ایران از مأمورین دولت، تعدیات فراوان دیده و از آنها بیزارند؛ ممکن است تسلط شاه محو شود، ولی غیر ممکن است بتوان احساسات ایرانی را خفه کرد. تاریخ نشان میدهد که چند بار سیاست دول بیگانه در کشورمان نفوذ کرد، اما همین که خواستند احساسات ملی و آزادمنشی ایرانی را منکوب کنند، مساعیشان عقیم ماند. اکنون که ملت ایران به خوبی لذت آزادی را درک کرده؛ دور ساختنش از این نعمت غیر قابل تصور است. من به وسیله این نامه، روسای ملت آزاد روسیه را مخاطب قرارداده، از آنها میخواهم که به آثار مظالم و تعدیات دولت جبار تزاری که هر وقت به نحوی به وسیله عمالش جلوهگر شده، خط بطلان بکشند و قراردادهای منحوسه را لغو و لغوشان را یکباره اعلام نمایند. من و رفقایم اطمینان کامل داریم که ملت آزاد روسیه، آزادی خویش را به نحو شایسته حفظ خواهند کرد و به تمام ملتهای خواهان آزدای، کمک لازم خواهد نمود تا به ضد دشمن مشترکشان قیام کنند و انتظار آن را داریم که افراد ناسالمی را که، با تاکتیکهای ناصواب از آزادی ملت ایران جلوگیری میکنند، از صحنه انقلاب دور سازند. من تا رسیدن جواب مساعد به این نامه، به رشت برنخواهم گشت و به منظور حفظ ارتباط حتمی و لازم، دو تن از رفقا میر صالح مظفرزاده و هوشنگ را خدمت شما فرستادم. 3
میرزا دو نامه نیز به مدیوانی نوشت و در آنها خشم خود را نسبت به شیوه برخورد کمونیستها با جنبش جنگل ابراز داشت. «... اگر این اقدامات شما دوام پیدا کند، ناچاریم به هر وسیله باشد به تمام احرار و سوسیالیستهای دنیا حالی کنیم که وعدههای شما همهاش پوچ و عاری از صحت و صداقتند. به نام سوسیالیزم، اعمالی را مرتکب شدهاید که لایق قشون مستبد نیکلا و قشون سرمایهداری انگلیس است...» اما میرزا، پاسخی از لنین و دیگر رهبران شوروی دریافت نکرد.
پس از کودتای سوم اسفند 1299، منافع شوروی و انگلیس ایجاب میکرد که دو کشور به پای میز مذاکرات سیاسی بروند و به درگیریهای خود در ایران خاتمه بدهند. روسیه نه تنها حمایت خویش از جنگلیان را به نفع مذاکرات و توافق با دولت مرکزی در ایران به فراموشی سپرد که راه اضمحلال جنبش جنگل را نیز از مسیر مذاکره و به راه آوردن گشود. روتشتاین سفیر بلشویکهای روسی، پیامی به جانب میرزا فرستاد و اعلام کرد که «ما یعنی دولت شوروی در این موقع، نه تنها عملیات انقلابی را بیفایده، بلکه مضر میدانیم، این است که سیاستمان را تغییر داده و طریق دیگری اتخاذ کردهایم. بنا به مفاد قرارداد فوریه 1921 (اسفند 1299) ما مجبوریم دولت ایران را از وجود انقلابیون و عملیات آنها راحت کنیم .... ما مکلف شدهایم که در مقابل دولت از قوای انقلابی ایران حمایت کنیم.»
لنین در سال 1922 بر اثر چندین سکته مغری فلج گردید و قدرت تکلم خود را از دست داد. او در سال 1924 در سن 53 سالگی در شهر گورکی چشم از جهان فروبست.
پینوشتها:
1. بزرگان قرن بیستم، [از مجله] تایم، ترجمه مریم احمدی (تهران: نشر موج، 1379)، ص 15-17
روژه کارانتینو فرانسوا کاراتین، دایرهالمعارف تاریخ عمومی جهان، ترجمه محمود بهفروزی (تهران: نشر قطره، 1382، ص 1/aا/94702
2. باقرعاقلی، روزشمار تاریخ ایران: از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ج 1(تهران: نشر گفتار، 1372)، ص 498-499
3. «آزادمنشی ایرانیان؛ نامه میرزا کوچک خان به لنین»، اطلاعات، آذر 1383؛ ص 6 .
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}